غرابت موضوع البته آنقدر هست که بهجز مسأله جذاب عزل سه مقام سازمان جنگلها باز هم توجه همگان را به خود جلب کند: کارخانه پتروشیمی در گیلان، آن هم نه در اراضی دامنه غیرجنگلی البرز در جنوب استان، بلکه در بخش جلگهای و جنگلی.
اگر قرار باشد در این زمینه بازخواستی صورت گیرد قاعدتا نه بهخاطر عدم رعایت هنجارهای توسعه پایدار (که چقدر در چنین مقیاسی از مناقشه طرح آن مضحکهآمیز خواهد بود) و بلکه صرفا بهخاطر عدم رعایت حداقلی از منطق فنی و توجیه اقتصادی در سازماندهی فضایی و برنامهریزی منطقهای استان پرتراکمی همچون گیلان است.
طرفداران احداث مجتمع پتروشیمی در گیلان احتمالا به نرخ بیکاری در استان و نیاز به ایجاد فرصتهای تازه اشتغال اشاره خواهند کرد. اما آیا در ایران هیچ فعالیت صنعتی و اشتغالزایی جز پتروشیمی و کارخانه فولاد و سدسازی قابل تعریف نیست؟
چرا فقط صنایع بسیار آلاینده و مخرب محیط زیست در ایران فرصت توسعه دارند، چرا هزینه رشد صنعت را باید محیط زیست و منابع طبیعی کشور بپردازد؟ آیا مزیت نسبی گیلان برای توسعه اشتغال، پتروشیمی است؟
در اینباره اتفاقا باید یکی از همین سه مقام عزل شده را هم مخاطب قرار داد: مدیرکل منابع طبیعی استان را که سوابق دو سال گذشته نشان میدهد هرگز موافق طرحهای توسعه اکوتوریسم نبوده است. بالاخره وقتی که به مزیت واقعی استان توجه نمیکنید، اشتغال به عنوان یک نیاز اساسی در حوزهای دیگر، ولو عرصه آلودهزایی همچون پتروشیمی، خود را به استان تحمیل خواهد کرد.
البته مقام صادرکننده احکام عزل را هم میتوان با ذکر یک خاطره خطاب قرارداد. اوایل دهه شصت وزیر کشاورزی وقت به بهانه توسعه زراعت دستور به زیر کشت بردن هزاران هکتار از مراتع و درختزارهای استان فارس را صادر کرد. از همان زمان امکان وقوع سیل در فارس 10 برابر شده است.
بله، 10 برابر! به تلفات دائم سیل در استانهای گلستان و شرق استان مازندران و علل افزایش دوره وقوع آن هم توجه کنیم و نگذاریم گیلان هم به همین سرنوشت دچار شود.